ما زندانی و بندان بان خویشتنیم

ساخت وبلاگ
فلسفه ی زندگی انسان از گذشته ی بسیار دور تا به امروز برای او بگونه ای رقم خورده و برایش به ثبت رسیده واورا به محاصره ی خود در آورده ، ذهن که منبع تمایلات و نیات و آرزوهای اوست محور اعمال و حرکات او برای رسیدن به هر مقصدی گردیده است وفراتراز ذهن برای یکایک قابل ادراک ودریافت نیست . در حالی که فراتراز ذهن نیز جایگاهی برای یکایک انسان ها در انسان وجود دارد که در آن هرکس از ظلمت وتیرگی ذهنِ شرطی شده ی خود بطور کامل و مطلق و برای همیشه جدا می شود .ذهن از موضوعات متفاوت و گوناگون اعم از مادی ویا معنوی ویا آمیخته باهم سوژه های متفاوت می سازد و فرد را ناخودآگاه به سوی آنها جذب می کند که می توان هرکدام از این سوژه هارا واضح و روشن ، و آشکار وبی پرده با خیره شدن عمیق در خود دید . سوژه هایی چون مذهب گرایی ، قدرت ، ثروت ، ملیت و وطن پرستی ، آرمان گرایی و....و.... اما هدف واقعی مذاهب نجات انسان از همین انحراف و(خودگرایی) پنداری ست ولی اغلب انسانها به دلیل عدم شناخت درست خود ووقوف نیافتن به حقیقت مذهب برای خود از مذهب ، ابزاری برای تضمین و بقای (خودگرایی) ساخته اند که ساختار و ماهیت ذهن و خطای پندار آن موضوعی ست که برای بعضی افراد قابل درک است ولی اثبات آن هنوز برای افراد امکان پذیر نیست . وبقول شاعر ؛جمعیت کفر از پریشانی ماستآبادی بتخانه زویرانی ماستاسلام به ذات خود ندارد عیبیهرعیب که هست از مسلمانی ماستسوژه هایی که ذهن برای مردم می سازد به اندازه جمعیت نفوس در زمین بی شمار وگوناگون است . ذهن هنوز در انسانها پدیده ای ناشناخته و بسیار مبهم است وهنوز روان شناسان و متخصصین مغز نیز واقعیت ذهن را درست نشناخته اند و آن را به عنوان یک ساختار مغزی می شناسند اما رویکرد و رفتار واعمال ذهن و تمامیت ما زندانی و بندان بان خویشتنیم...ادامه مطلب
ما را در سایت ما زندانی و بندان بان خویشتنیم دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : makehastim بازدید : 41 تاريخ : يکشنبه 15 مرداد 1402 ساعت: 16:54

موضوعی که از گذشته های دور تا امروز در عرفان مطرح بوده ، عقل و عشق در آدمی ست که همواره عقل و عشق در مقابل ودرستیز باهم قرار گرفته اند ، هر جا و در هر زمانی که صحبت از عقل و استدلال میشود ، صحبت کردن از عشق امری نا مربوط تلقی می شود ، و هنگامی که از عشق سخن می گوییم .،صحبت از عقل و برهان و استدلال جایگاهی ندارد.عقل و عشق هرکدام یک انرژی ونیروی مجزا وجدا از هم در انسان هستند که در دو نقطه ی متفاوت از مغز نشات می گیرند وبخاطر همین بین عقل وعشق همیشه ودرهمه حال تقابل بوجود میاد . اما ما دراینجا ، عقل را فرآوری همان ذهن می بینیم و عشق را تبلور بصیرت در هرکس که هر کدام از لایه و یا فضایی متفاوت از مغز به بیرون سرایت می کنند وافراد را دچار خود می سازند .ذهن یا عقل ، و عشق یا بصیرت ، در آدمی دو نیرو ی باالفعل مغزی اند . دو واکنش وبازتاب مغزی ولی در تقابل و در تناقض و تعارض با یکدیگر . درک عمیق ودرستِ این دوگانگی می تواند فرد را از اسارت ذهن شرطی شده ی خود برهاند وباخودآگاهی ، دیگر مجال خودنمایی و هرگونه واکنش و عکس العملی به ذهن ندهد . ذهن هرکسی را به سوی تمایلات ، آرزوها و تعلق ودلبستگی ها جذب می کند اما بصیرت در آدمی هر تمایل و آرزو و دلبستگی و تعلقی را رویا وتوهم و خیال می بیند و سعی می کند چشم آدمی را به حقیقت این امر گشوده و ذهن را از تعلق پروری ودل بستگی سازی بر حذر دارد وآدمی را اسیر ذهن در خویشتن نسازد . اگر ما ذهن را چون یک نرم افزار در کامپیوتر در نظر بگیریم ، عقل کامل تمام کامپیوتر است. اما ذهن شرطی شده با حیله ودسیسه هرکسی رو از درکِ درستِ خود دور می کنه وبر بصیرت فرد پیشی می گیره و نمی گذارد فرد حقیقت وجودی خودش (آنچه هست ) را درک کند . گشودن ترفند ودسیسه های ذهن وروشن ما زندانی و بندان بان خویشتنیم...ادامه مطلب
ما را در سایت ما زندانی و بندان بان خویشتنیم دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : makehastim بازدید : 33 تاريخ : يکشنبه 15 مرداد 1402 ساعت: 16:54

هرانسانی دربند تفکر در خودش است که این از استعداد و توانایی های مغز در هرکسی ست . و میلیاردها فکر جوراجور و متناقض ودر تعارص وتقابل باهم در آدمیان وجود دارد . باور و عقاید آدم ها زاده ی تفکر در آنهاست و نتیجتا تعارض و تقابل در میان مردمان بدون شناخت (خود) با تکیه به باور وعقاید خود ، تا ابدالدهر همچنان پابرجاست . انسان برای رهایی از چندگانگی و دوئیت محوری و تفرقه و جدایی ، برای رهایی از هرگونه تناقض وتضادی و برای جداشدن از ستیز و جدال های موهوم وبی اساس تنها با (خودشناسی) ست که از تمام این عارضه ها رهایی خواهد یافت و در آرامش زندگی خواهد کرد . ماتازمانی که در حیطه ی فکر در خود گرفتار باشیم ، با توجه به پشتوانه های قوی انسان شناختی ، روان شناسی و جامعه گرایی وابعاد تاریخی آن ورقابت های سنگین مستولی بر غالب افراد ، نمی توانیم با حقیقت خود در ارتباط باشیم !.. وهرچه بیشتر با خودِ واقعی مان بیگانه می شویم . مگر به شناختِ درستِ (خود) در خویشتن رسیده باشیم . این موضوع امری آموختنی نیست بلکه عملی تجربی ست که می تواند در فرد بوجود آید و کاملا فردی و شخصی ست . آموخته ها می توانند سبب تجربه در فرد نباشند ، اما تجربه عملی ، آموخته های زیاد وفراوانی را بدون مرور کتاب به انسان می آموزند .انسانها با تکیه به افکار وپدیدهاوبراساس آن افکاربرای خود هویتی جعلی ، و بدلی وکاذب می سازند که ماهیت این موضوع خودباختگی به افکاردریافتی از دیگران است وهرگز دست یافتن به هویت واقعی خود نیست . فرد وقتی با افکار وپدیده ها هم هویت می شود میخواهد برای خودش هویتی تازه بسازد اما با جذب شدن به افکار وپدیده های بیرونی ، ناخودآگاه از هویت واقعی خودش دور می شود واز افکار وپدیده ها برای خودش هویتی جعلی و غیر واقعی می ما زندانی و بندان بان خویشتنیم...ادامه مطلب
ما را در سایت ما زندانی و بندان بان خویشتنیم دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : makehastim بازدید : 40 تاريخ : يکشنبه 15 مرداد 1402 ساعت: 16:54

آدمی موجودی شرطی شده است وهنوز انسانها نسبت به این اتفاق درونی در خود آگاهی لازم را ندارند . وچرا آدمی از شناخت خود واهمه دارد و از آن دوری می جوید ؟.... آیاتفکر بشر برای او جایگاهی امن وایمنی بخش ساخته و افراد جرات نمی کنند درباره ی آن دچار تردید وشک وشبهه شوند ولذا ازشناخت واقعی خود ، خودرا برحذر می دارند واز آن طفره می روند ؟....تقلیل انسان از عقل کامل خویش و درفضای ذهن محدود وناتوان خود گرفتار شدن تنها دلیل شرطی شده گی است . وتفاوت "عقل کامل " و ذهن محدود در درک وعدم درک حقیقت است . حقیقت برای ذهن قابل ادراک نیست ، و ذهن شرطی شده برای هرکس ، حقیقتی پنداری و خیالی و تصوری می سازد و صاحب خودرا گرفتار آن می کند . وزمانی حقیقت این امر برای فرد قابل ادراک است که فرد خودرا از اسارت ذهن در خود رهانیده ، و خودآگاهانه به فراتراز ذهن در خود راه بیابد . آدمی ناخودآگاه موجود ی شرطی شده است که به سهولت دچار چرخه ی فریب ذهن شرطی شده در خود می گردد ، اما درک این حقیقت هنوز برای بسیاری افراد امکان پذیرنیست *.هرکس برای خودش شخصیتی ذهنی و پنداری (وهم و خیالی) می سازد که این از مکروخدعه های ذهن است ، چون حقیقت فرد برای ذهن او قابل ادراک نیست ، ذهن برایش شخصیتی توهمی و خیالی می سازد وآن را شخصیت حقیقی فرد می انگارد وبا فریب ناخودآگاه به او تحمیل می کند . این شخصیت رویایی وخیالی با شخصیت اجتماعی فرد یکی ست ( بسیاری از افراد از جایگاه اجتماعی برخوردار نیستند اینان نیز این شخصیت پنداری را دارا هستند ) شخصیت اجتماعی پشتوانه و تقویت ساز شخصیت پنداری است . اما هیچ کدام ، شخصیت واقعی وحقیقی انسان نیستند . کسانی باگفتاروبیان و با فعل و عمل ، شخصیت ذهنی مارا تهدید می کنند ویابه چالش می کشند ، این گفت ما زندانی و بندان بان خویشتنیم...ادامه مطلب
ما را در سایت ما زندانی و بندان بان خویشتنیم دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : makehastim بازدید : 156 تاريخ : يکشنبه 9 بهمن 1401 ساعت: 7:33

جناب آقای احمدی زاده استاد گرامی ومدیدیت محترم شعر ناب در سطر پایانی تعریف شعر می فرمایند؛شعر چالش سخت خداوند با شاعر است در زبان .چالش به معنی زدوخورد وجدال و نتیجتا وقوع فاصله است . ولی در وصل ، آرامش و طمانینه ، و طراوت و شادمانی حاکم بر وجود می گردد وهیچگونه فاصله ای ایجاب نمی شود . من می گویم ؛ شعر پیام ارتباط خدا با شاعراست که نشان آن ، خودآگاه و ناخودآگاه به زبان می آید . خودآگاه ، یعنی شاعر نسبت به این اتفاق ملموس وشهودی میمون در خود آگاهی دارد واین فعل روشن تجربه ی مداوم اوست .ناخودآگاه ، شاعر نسبت به ماهیت واقعی خود اگاهی لازم را ندارد وتنها از طریق مطالعه نوشتاری و گفتاری از آن حرف می زند . وبااو فعل مشاهده وتجربه نیست . در حالی که با فعل مشاهده و تجربه ، نیروی شگفت دیگری در فرد به فعلیت می رسد که فراتراز ذهن/فکر است وبا این نیروی بیکران ، ذهن/فکر ، در فرد غایب اند . اما گفتاری که از مطالعه و شنیده ها،صورت می گیرد ، ماحصل ذهن شرطی اند وبا حقیقت وجودی فرد سنخیتی ندارند . انسان تا در بند ذهن شرطی شده ی خود باشد گرفتار ناخودآگاهِ پردازشهای کور ذهنی خودش است و برای ذهن ، حقیقت وجودی فرد قابل فهم و ادراک نیست وبه همین دلیل ذهن شرطی شده ، فرد را گرفتار سراب خیال و توهم ورویا می سازد . گفتیم ، شعر یک شاعر خودآگاه وناخودآگاه بازتاب حقیقت وجودی اوست . فرد وقتی نسبت به هویت ویاماهیت خود آگاهی نداشته باشد مضامین ومفاهیمی را در شعر می آورد که تراوشات ذهن شرطی شده ی او هستند . وبازتاب حقیقت وجودی او نیستند ، گاه این مضمون ومفاهبم می توانند مغایر با ذات وفطرت انسان نیز باشند . اگر آنچه می اندیشیم ، ومی نویسیم تراوش ذهن شرطی شده ی ما باشد نتیجه ی دیکته های ذهن در ما جز خیال و روی ما زندانی و بندان بان خویشتنیم...ادامه مطلب
ما را در سایت ما زندانی و بندان بان خویشتنیم دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : makehastim بازدید : 89 تاريخ : يکشنبه 9 بهمن 1401 ساعت: 7:33

ای مرغ سحر عشق ز پروانه بیاموزکآن سوخته را جان شد و آواز نیامداین مدعیان در طلبش بی خبرانندکآن را که خبر شد خبری باز نیامد.....سعدی آیاهنوز خیال نیست که غالب بر آدمی ست و انسان از خود موجودی رویایی و خیالی می سازد ، و عشق برایش منزلی خیالی و حقیقت نیز برایش مقصدی خیالی و پنداری است ؟.. کشف حقیقت خود برای هرکسی ، رسیدن وی به سرمنزل عشق و ادراک عمیق حقیقت برای اوست که هنوز غالب مردم به آن نرسیده اند . و می توانیم بگوییم ؛ ما می توانیم ورود به دنیایی را در خود تجربه کنیم  که این دنیای واقعی ما در کنار آن ، گذری جز درسایه ی وهم و خیال نیست . حقیقت انسان ، آزادی اوست . وانسانی که آراد نباشد در اسارت است و در خود از نقطه ای کور دفاع می کند  که همان نقطه ،  انگیزه وعلت اسارت وی است. اماانسانِ آزاد اسیرِ جبرِ دفاع وحمایت از _خود_ نیست . ودراین آزادی ، فی نفسه آدمی موجودی آزاد و  آرام وبی دغدغه است . آدمی وقتی به سوی کسب ودفاع از آزادی اجتماعی می رود جبرآ نقطه ای  کور در اوست که محرک وانگبزه ی کسب ودفاع از آزادی  برای او ست .  که می بینیم انسان بااین آزادی و کسب ودفاع از آن ، لاجرم موجودی آزاد نیست . بلکه دراسارت انگیزه ای کوردرخود است . هرکسی بارهایی ازاسارت خویشتن است که طعم آزادی واقعی را می چشد و آن را تجربه و لمس می کند . اماچرا آدمی از تجربه ی این آزادی باز می ماند وبه سهولت نمی تواند این حق مسلم هستی را در خود به دست بیاورد ؟.... ابتدا باید قدری به ماهیت ذهن در خویشتن نگاه کرد .  ما ذهن و حافظه را در خود یکی می بینیم . اما بد نیست به تعاریف زیر نیز توجه کنیم :ذهن (به عربی: عقل)، ما زندانی و بندان بان خویشتنیم...ادامه مطلب
ما را در سایت ما زندانی و بندان بان خویشتنیم دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : makehastim بازدید : 154 تاريخ : شنبه 18 تير 1401 ساعت: 19:05

آدمی تادرمحاصره ی ذهن شرطی شده ی خود باشد ، نمی تواند ادعاکند که راهی درست را انتخاب نموده ، چون در اسارت ناخودآگاه چرخه ی فریبی در خویشتن است که اورا در سراب گرفتار کرده ۰. تازمانی که در محاصره ی ذهن شرطی شده ی خود باشیم در محاصره ی جهل و نا اگاهی هستیم . ما اغلب آدمیان درروی کره ی زمین اسیر جهل و نا اگاهی هستیم و چرا ؟.....آدمی در فضایی بسته و ظلمانی وتاریک گرفتار شده وجز همین فضای بسته را در نمی یابد و نمی شناسد . خاصیت ذهن در هرکسی اینگونه است . وقتی ذهن برروی نقطه ای بطور مداوم متمرکز می شود ، دیگر جز همان نقطه برای فرد قابل ادراک نیست . وجز همین نقطه دیگر جایگاهی  برای فرد وجود ندارد . دراینجا ذهن شرطی شده ، فرد را در دایره ی جهل وناآگاهی گرفتارنموده وبا سردرگمی وسرگیجی در دوره ای باطل می چرخاند . بلی ، ذهن شرطی شده هرکسی را در دام خود گرفتار می کند ، حال فرد در هر سطح علمی نیز باشد فرقی نمی کند چون جز همین فضای بسته و تاریک برایش قابل فهم وادراک و دریافت نیست وفضایی جز همین برایش وجود ندارد . وفرد در همین فضای بسته ومحدود هرچیزی را می بیند ، تجزیه و تحلیل می کند وباگردآوری اطلاعات ومبادله به زندگی اش ادامه می دهد . امااگر آدمی گرفتار این خطای بنیادین ذهنی و پنداری نمی شد ، برایش فضای نامحدود وشفاف وروشن دیگری وجود داشت . کسانی هستند که ناخودآگاهانه متوجه شگرد وترفندهای ذهن شرطی شده در خود می شوند ، اینان کمتر اسیرِ تمایلات کور ذهن در خود می شوند  وآرام تر وبا آرامش بیشتری زندگی می کنند. برای هرکسی فضایی فراتراز فضای ظلمانی و تاریک ذهن شرطی شده وجود دارد که این فضای نامحدود ولبریز از نورو روشنایی ، فضایی لایتناهی در هرکسی ست . برای دست یافتن به این ح ما زندانی و بندان بان خویشتنیم...ادامه مطلب
ما را در سایت ما زندانی و بندان بان خویشتنیم دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : makehastim بازدید : 142 تاريخ : شنبه 18 تير 1401 ساعت: 19:05

آگاهی هرکس می تواند زمینه ی تجلی وی گردد واین دگرگونی با شناخت عمیق ذهن وعملکرد آن ورهایی کامل از آن ، برای فرد قابل حصول است. انسان زمانی می تواند به آگاهی و به آرامش و تجلی برسد که به یقین رسیده باشد ، یقینی که روشنایی محض است ودر آن هیچ تیرگی وابهامی وارد نمی شود . واین سهم تردیدناپذیر هرکسی از هستی ست .مااغلب انسان ها در زندگی روزمره ی خود گرفتار فلسفه ای هستیم  که زیربنای آن جز ترس ونگرانی نیست . به سوی هرچیز می رویم به هرچیزی چنگ می اندازیم برای فرونشاندن بیم و ترس در خویشتن .ودلیل وانگیزه ای که باعث می شود ، هرکسی باماهیت ویا هویت واقعی خودش بیگانه گردیده وبه ذهن شرطی شده ی خودش بچسبد ، ترس و بیم ونگرانی ست که فرد ناخودآگاهانه توسط خانواده و افراد و فرهنگ کشور ، خودرا از دوران کودکی  اسیر آن می کند .هرقدر کشورها بسترهایی مناسب تر برای نگرانی و اضطراب افراد  باشند ، مردم در آن کشورها بیشتر از درون تخلیه گردیده واسیر بیم و ترس و نتیجتا زندانیِ ذهن شرطی شده ی خود می شوند . از خود سایه ای ساخته و اسیر رشد وترقی آن سایه در خود می شویم .افراد ناخودآگاه گرفتار یک ترس نهفته و یک اضطراب پنهان در خود می شوند که همیشه با آنها وجود دارد . وهمین اضطراب ونگرانی ست که عامل از دست دادن  آرامش هرکسی گردیده وعلت بروز برخوردهای اجتماعی و ایجادخشونت وبیرحمی در میان مردم وبهره کشی آنها از یکدیگر می شود . بوجود آمدن  فاصله های طبقاتی ، بروز جنگهای قومی و ملیتی وعقیدتی ، وسایر فجایع دیگر ....تمام این وقایع سرچشمه گرفته از همان ترس پنهان است که در رفتار وحرکات و اعمال مردم ، خودش را نشان می دهد . آدمی چندان اصراری هم برای شناخت خود ندارد ، وشا ما زندانی و بندان بان خویشتنیم...ادامه مطلب
ما را در سایت ما زندانی و بندان بان خویشتنیم دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : makehastim بازدید : 147 تاريخ : شنبه 18 تير 1401 ساعت: 19:05

*)ساده باش و بی خلل وصاف و آشکار مهرورزی .... بی خبری ست درباتلاق کور منفعل باپرده های استتار واساطیر ذهن ساخت درسایه یِ بلیغِ  آمایش!.. و آرامشِ  بلوغِ سایه ها... همیشه روزگارِ مستهجنی ست درشلوغی خاص و عام فریب دقایق بروب آستان ورودت را ؛ از مرز ما زندانی و بندان بان خویشتنیم...ادامه مطلب
ما را در سایت ما زندانی و بندان بان خویشتنیم دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : makehastim بازدید : 142 تاريخ : چهارشنبه 11 فروردين 1400 ساعت: 18:08

*)  تجربه ی اشراقق تخدیر( در سهم  خویش ) سمّ سهمگین عافیت سوزی ست هزار درجه  ، مخرب تراز ویروس کووید۱۹ پرکشیده  درشیب پر شتاب قرن ۲۱ در آرشیو پیچیده ی ذهن های خاکستری همیشه مهیج دربرکه های خواب زده ی سهوی با محاسبه ی سود وزیانِ بهره کشی از قافله ها ما زندانی و بندان بان خویشتنیم...ادامه مطلب
ما را در سایت ما زندانی و بندان بان خویشتنیم دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : makehastim بازدید : 212 تاريخ : چهارشنبه 11 فروردين 1400 ساعت: 18:08